سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فقط بخند همین

این وبلاگ همین که بتونه کسی رو خوشحال کنه و یه لبخند روی لبش بذاره برای من کافیه ژس خوش باش تا منم خوش باشم
صفحه خانگی پارسی یار درباره

تو معشوقی من از عشق تو بی کامم

    نظر

تو اغازی من از حجر تو پایانم                تو خندان باش من از سوگ تو نالانم

تو دریا باش من از دردو غمت ساحل      تو معشوقی من از عشق تو ناکامم

تو میرقصی مثال قاصدک های بهاری      ولیکن من در این مطرب سرای عشق بی سازم

تو خورشیدی بر این تاریکی دنیا             ولیکن من در این تاریکی کوچه ی بن بست فانوسم

تو مقصودی من از بحر تودر راهم            <<این مصراع رو خالی میذارم هر چی تو دوست داری اینجا باشه>>

این شعر از خودمه نظر یادتون نره


کاش می شد...

    نظر

کاش می شد زندگی اول نداشت

یا اگر اول داشت اخر نداشت

کاش می شد ایینه را باور کنیم

تا نخواهیم حیله را داور کنیم

کاش می شد اسمان ظلمت نداشت

کاش می شد زندگی پستی نداشت

کاش می شد گلفروشی کم نبود

یا درونش تارها(تار عنکبوت)حاکم نبود

کاش می شد شعر ازادی سرود

درس یکرنگی را از بر نمود

کاش می شد ساده بود.دل رحم بود

یا لباس بره ها بر تنِ گر گان (گرگها)نبود

کاش می شد باوران زیبا بود

کاش می شد کاشکی هایم راست بود(واقعیت داشت)

این شعر از خودمه نظر یادتون نره

 


پطروس کجا بود؟

    نظر

به نام خدا
.یادش بخیر بچه که بودیم مادر بزرگ براغاز قصه های خیالیش میخواند یکی بود یکی نبود تا خوابمان کند.اما اکنون نه این قصه خیالیست و نه ما خوابیم اما یکی بودونبودهای خیالی مادر بزرگ جای خود را به واقعیتها داده است؛حال من میخواهم قصه ی مرا گوش کنی اما نمیخواهم خوابت کنم بلکه میخواهم بیدارشوی
قصه ای خواهم گفت
قصه ای از مردمانی در جنون
قصه ای از رنگ عشق ازبوی خون
قصه ی ماهی در کنج کویر
قصه ی کرب بلا ؛ایران زمین
قصه ی مجنون شدن فرهادها
قصه ی الله اکبر از دم فریادها
قصه ی خروار خاک روی پلاک
قصه ی فهمیده ها در زیر خاک
قصه ها از یک به یک زیبا ترند
مردمان دیروز امروز کم اند
.
.
پس میخوانم به نام خدا و ان روز یکی بود ویکی نبود ..اری یکی بو‌دِ فهمیده ها و یکی نبودِ پطروس ها{منظور ادمهایی در ایران که در جنگ تحمیلی ادعای ایثار میکنند مانند پطروس در کتاب چهارم ابتدایی که داستانی خیالی ویک نماد ایثار است ولی ایثار واقعی نیست یعنی یک نوع اسطوره سازی غیر واقعی}....یکی بودِ فهمیده ها که فهمیدند باید بروند تا دین وناموسشان بماند و نمیدانم ان روز پطروس کجا بود؟
ان روز که فهمیده ها اتش وترکش را به جان خریدند تا کفر قدم از قدم بر ندارد پطروس کجا بود ؟
ان روز که علی عرب ان شیر مرد نوجوان که کوله پشتی اش که مملو از مهمات{ار پی جی}بود مورد اثابت گلوله ی دشمن قرار گرفت و در اتش ظلم سوخت پطروس کجا بود؟
ان روز که دریا قلی سورانی دریای ایثارش را بر اتش کفر فرو ریخت تا شهرش همچنان خرم بماند پطروس کجا بود ؟
ان روز که اتش اتش ابراهیم بود وزمین زمین کربلا پطروس کجابود؟
اری پطروس همان جوان هلندی که ما ایرانی ها ان را بیشتر و بهتر از خود هلندی ها میشناسیم
پطروس ؛ همان قصهی خیالی مادر بزرگ که پطروسش خیالی سدش خیالی و ایثارش خیالیست از کودکی تا کنون به حلقمان میریزند تا خواب که چه عرض کنم خاممان کنند.
اگر چه پطروس خیالیست     اما پطروسان زما ن کم نیست
پطروس هایی که هنگام جنگ تحمیلی فقط نظاره گر بودند و امروز ایثار فهمیده ها را به نام خود ثبت میکنند وپیش اسم بسیجی و حاجی را به دنبال اسم خود به یدک میکشند.
پطروسهایی که ایثار شهید حسین فهمیده را به استیضاح میبرندو میگویند:ـــرفتار این نو جوان ایرانی خشن و دور از عقلانیت بوده وباید از دفتر و کتاب وسرمشق دانش اموزان خذف شودـــ
لابد ای پطروس تو سر مشق مایی؟!!!!
در پایان کلام
ایی پطروس ها این را اویزه ی گوشتان کنید تا فهمیده هایی باشند تا عقلی تا خدایی در سرمشق ما باشد جای نافهم هایی چون شما نیست.
تمام
فقط برای درک بهتره این مطلب خواهش میکنم در مورد پطروس وعلی عرب ودریا قلی سورانی خوب مطالعه کنید

این مطلب از نوشته های خودمه خواهش میکنم نظر یادتون نره


پس از ان رفتن تو..

    نظر

پس از ان رفتن تو {خطاب به حضرت مهدی}
اسمان دلگیر شد
وبه خود رنگ سیاهی میزد
و زمین حسرت یک لحظه تو را خواهد خورد
***
پس از ان رفتن تو
ساعت و ثانیه ها ایستادند
ودرختان پاییز
وزمان دلگیر است
***
وپرستو که همیشه خانه بر دوشش داشت
پس از ان رفتن تو
ارزویش قفس است
***
پس از ان رفتن تو
دل من نای تپش را نداشت
باغبان{منظور خدا} در دل من غم هجران میکاشت
***
پس از ان رفتن تو
زندگی اشهد خود را
در گوش روزگاران میخواند
این زمین برهوت
بوی یک لحظه شقایق را به خوابش هم ندید
***
پس از ان رفتن تو
چه بگویم؟
چه نویسم؟
که بدانی
از برای دیدنت
با زمان جنگیدم
و بدان
مهدی جان
پس از ان رفتن تو
دل من هم زهوای رفتنت
رفت که رفت

این شعر از خودمه نظر یادتون نره


بخند حال کن

    نظر
هرکجا هستی باش؟ ...... به درک .....
 
پنجره ....فکر .....هوا .......عشق  مال خودت ...... اصلا خاک تو سرت . .

سهراب سپهر? اعصابش خورده ه?چ? نگ?د 
یه بار رفته بودم درمانگاه آمپول بزنم
یه دختره اومد آمپولمو بزنه،معلوم بود خیلی تازه کاره!
همینجوری که سرنگو گرفته بود توی دستش
لرزون لرزون اومد سمت من و گفت:
"بسم الله الرحمن الرحیــــم" 
منم که کپ کرده بودم از ترسم گفتم: "اشهد ان لا اله الا الله"!
 
 

همراه اول اس ام اس زده :
با ارسال یک پیامک بدون متن به 8040 عضو باشگاه هواداران استقلال شوید و با هر برد استقلال صاحب مکالمه و پیامک رایگان شوید . . .

خوب نمیخوایید مکالمه رایگان بدید چرا شرط های تخیلی میذارید 

 

 

از پشت میله ها، لبهایم را ببوس

از پشت میله ها

از پشت این قفس تنگ و بس عبوس

لبهای تشنه را

لبهای غنچه گشنهء مرا

با تمام وجودت ببوس

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

 



 


داشتن یک استغفروالله خوشکل مشکل

    نظر

طالب طنز,سرگرمی, طنز خنده دار

دوست دختر موجودی زنده وبسیار زیبا که با مشخصه های زیر شناسایی آن به راحتی امکان پذیر است

- مانتو جین کوتاه و تنگ

- شلوار از این کوتاها!!!

- سایه چشم بنفش (که با رنگ جیغشان ست باشد)

- ابروی تراشیده و تاتو شده

- لنز زیبایی آبی یا سبز

- زلف طلایی مش شده !!!

هر جا از اینا دیدید بدانید دوست دختر و ناموس کسی است ! پس چشمتان را درویش نموده و رد شوید تا زنگ نزده به دوست پسرش و او نیز بیاید شکمتان را سفره نماید !!!

این موجودات دوست داشتنی غالباً کنار خیابان ها ، در کافی شاپ ها و پارک ها به وفور یافت می شوند .

برای به دست آوردن دوست دختر به موارد زیر نیاز دارید:

- یک عدد کاغذa4

- یک عدد خودکار

طرز تهیه : ابتدا خودکار را برمیداریم و یک عدد 5 خیلی بزرگ روی کاغذ می رسمیم (یعنی رسم میکنیم ) سپس کاغذ را 180 درجه سانتیگراد میچرخانیم تا نوک 5 به طرف پایین باشدسپس یک پاره خط اوریب روی این 5 نگون بخت مادر مرده ی واژگون شده میکشیم و روی نوک بالایی پاره خط یک عدد هشت کوچک میکشیم که مثلاً تیره ! سپس زیر آن مینویسیم :

بخدا تو تنها عشق منی (فقط مواظب باشد خدا نزند توی کمرتان)

حالا کار شما کامل شده آن را با یک شاخه گل صورتی تقدیم یکی از آن موجودات کنید . به احتمال زیاد اینی که کشیدید تاثیر به سزایی در تحریک احساسات و عواطف جنس لطیف دارد البته احتمال های دیگری نیز وجود دارد مانند:

- در آوردن لنگه کفش توسط جنس لطیف

- جویده شدن خرخره ی شما توسط جنس لطیف

- زنگ زدن به 110 توسط او

- جیغ زدن

- نثارکردن به روزترین فحش های خواهر مادری و…

این دیگر با شانس شما رابطه ی مستقیم دارد

این موجود زیبا بسیار احساسی بوده

پس از بدست اوردن او بسار باید مواظبش بود تاخدای نکرده احساساتش جریحه دار نشودسعی کنید باملایمت زیاد با او رفتارکرده تا عشق را تجربه کنید.


اجمن بروبچه بی خیال

    نظر

اگر عاشقید وشکسته عشقی خورده اید ..یعنی چی؟

اگر تناهیی امانتان را بریده است..یعنی چی؟

اگر غصه ی پول و شهرت را میخورید..یعنی چی؟

اگر از این زندگی خسته شده اید..یعنی چی؟

اگر یارانه ها را به حساب نریخته اند..یعنی چی؟

اگرقیافه ی ضایع ای دارید..یعنی چی؟

به انجمن ما بپیوندید..وااااای

انجمن بروبچه بی خیاااااااااالبلبلبلو

 

 


شعر ارمین

    نظر
چیه چیزی شده ؟ چرا ساکتی ؟ / دوس داری بنزین بزنی با کارت کی ؟ شنیدم بنزین شده 700 به تازگی ! / بنزینتو تقسیم نکنی با یکی ! میگی که رو کارت بنزینش حساسی ! / روش داری عقاید خیلی شیک و وسواسی ! اونقده اونو میخوای که اگه لیتری 100 بنزین بدم بهت منو نشناسی !خیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دار

زاغکی غالب پنیری دید..

    نظر

زاغکی غالب پنیری دید
به دهانش گرفت و زود پرید
به درختی نشست در راهی
 که از ان میگذشت روباهی
روبه پرفریب و حیله ساز
رفت پای درخت و کرد اواز
گفت به به چه سری چه دمی عجب پایی
پرو بالش سیاهی رنگ
نیست بالا تر از سیاهی رنگ
زاغ پنیر را بلعید
وبه روباه خندید
گفت روباه برو دیگر این کلک ها قدیمی شده است
من دیگر بزرگ شدم وپرهایم سفیدشده است
به دانشگاست میروم من چند سالی
شدم نخبه در رشته ی روباه شناسی
الان هم گر ببینی اینجا نشستم
زچند ماهی است  گیر پایان نامه ام هستم
فریب دادن تو شده پایان نامه ی من
 تو گشتی سوژه ی اینده ی من
هزاران بار گفت وخندیدو منی کرد
ببین این روزگار با اوچنین کرد
در این حالی که میگفت ومیخندید
دو تا پایش ز روی چوب سرید
از ان بالا به پایین گشت پرتاب
ببین از چرخ جفا پیشه چه برخواست
پرو بال سیاه رنگش کبود شد
در این هنگام روباه هم خبر شد
ز روباه سخنی برخواست به زاغک
کجایت بزنم نمیری طفلک
در ان سالهای پیش بخوردم من پنیرت را
ولی اکنون میبلعم تمام جسم وجانت را
سر انجام این قصه و ان قصه یکی بود
روبهک برجستو طعمه را بربود

این شعر از خودمه نظر یادتون نره